کد مطلب:315543 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

سخنرانی امام
امام (علیه السلام) برای واحدهای آن سپاه سخنرانی بلیغی ایراد كرد و طی آن روشن كرد كه برای جنگ با آنان نیامده است، بلكه برای رهایی ایشان حركت كرده است و می خواهد آنان را از ظلم و ستم امویان نجات دهد. همچنین آمدن ایشان به درخواست خود كوفیان بوده است كه با ارسال نمایندگان و نامه ها از حضرت، برای برپایی حكومت قرآن دعوت كرده اند. در اینجا فقراتی از بیانات آن بزرگوار را نقل می كنیم:

«ای مردم! در برابر خداوند بر شما حجت را تمام می كنم و راه عذر را می بندم، من به سوی شما نیامدم مگر پس از رسیدن نامه هایتان و فرستادگانتان كه گفته بودید: و ما را امامی نیست، پس به سوی ما روی بیاور، چه بسا كه خداوند ما را به وسیله ی تو بر طریق هدایت مجتمع كند. پس اگر همچنان بر گفته های خود هستید كه من نزدتان آمده ام، لذا با دادن عهد و پیمانی مرا به خودتان مطمئن كنید و اگر از آمدن من خشنود نیستید، از شما روی می گردانم و به جایی كه از آن به سویتان آمدم، بازمی گردم».

آنان خاموش ماندند؛ زیرا اكثریتشان از كسانی بودند كه با حضرت، مكاتبه كرده و با سفیر بزرگ حضرت، مسلم بن عقیل به عنوان نایب ایشان بیعت كرده بودند.

هنگام نماز ظهر شد، امام به مؤذن خود «حجاج بن مسروق» دستور داد برای



[ صفحه 163]



نماز، اذان و اقامه بگوید. پس از پایان اقامه، حضرت متوجه حر گشت و فرمود:

«آیا می خواهی با یارانت نماز بخوانی؟».

حر، مؤدبانه پاسخ داد:

«نه، بلكه به شما اقتدا می كنیم».

سپاهیان حر به امام و ریحانه ی رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) اقتدا كردند و پس از پایان نماز به محل خود بازگشتند. هنگام نماز عصر نیز حر با سپاهیان خود آمدند و به نماز جماعت امام پیوستند. پس از پایان نماز، حضرت، با حمد و سپاس خداوند، خطابه ی غرایی به این مضمون ایراد كردند:

«ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه كنید و حق را برای اهل آن بخواهید، مورد رضایت خدا خواهید بود. ما خاندان نبوت به خلافت سزاوارتر از این مدعیان دروغین و رفتار كنندگان به ظلم و ستم در میان شما هستیم. اگر از ما كراهت داشته باشید و به حق ما جهل بورزید و نظرتان جز آن باشد كه نامه هایتان از آن حاكی بود، بازخواهم گشت...».

امام، آنان را به تقوای خدا، شناخت اهل حق و داعیان عدالت فراخواند؛ زیرا اطاعت از فرمایش امام، موجب خشنودی خداوند و نجات خودشان است. همچنین آنان را به یاری اهل بیت عصمت (علیهم السلام) كه پاسداران شرف و فضیلت و دعوتگران عدالت اجتماعی در اسلام هستند، ترغیب كرد و آنان را شایسته ی خلافت مسلمانان دانست، نه امویان كه خلاف احكام خدا و ستمگرانه، حكومت می كردند. در پایان، حضرت بر این نكته تأكید كرد كه اگر نظر آنان عوض شده است و دیگر قصد یاری امام را ندارند، ایشان از همان راه آمده، بازگردد.



[ صفحه 164]



حر، كه از نامه نگاریهای كوفیان بی اطلاع بود، شتابان از حضرت پرسید:

«این نامه هایی كه می گویی، چیست؟».

امام به «عقبة بن سمعان» دستور داد نامه ها را بیاورد، او نیز خرجینی آورد كه پر از نامه بود و آنها را مقابل حر بر زمین ریخت. حر حیرت زده به آنها خیره شد و به امام عرض كرد:

«ما از نویسندگانی كه برایت نامه نوشته اند، نیستیم».

امام قصد كرد به نقطه ای كه از آنجا آمده، بازگردد ولی حر مانع ایشان شد و گفت: «دستور دارم همینكه شما را دیدم، از شما جدا نشوم تا آنكه شما را به كوفه و نزد ابن زیاد ببرم».

این سخنان تلخ چون نیش، امام را آزرد و ایشان خشمگین بر حر بانگ زد: «مرگ به تو نزدیكتر از انجام این كار است».

سپس حضرت به یاران خود دستور دادند بر مركبهای خود بنشینند و راه یثرب را پیش گیرند. حر، میان آنان و راه یثرب قرار گرفت. امام بر او بانگ زد: «مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می خواهی؟».

حر، سرش را پایین انداخت، اندكی درنگ كرد و سپس سر خود را بالا گرفت و با ادب به امام گفت:

«ولی من به خدا! جز به بهترین شكل و شایسته ترین كلمات نمی توانم از مادرتان نام ببرم».

خشم امام فرونشست و مجددا پرسید:

«از ما چه می خواهی؟».

- می خواهم تو را نزد ابن زیاد ببرم.



[ صفحه 165]



- به خدا! به دنبالت نخواهم آمد».

- در آن صورت، به خدا تو را وانخواهم گذاشت.

آتش جنگ نزدیك بود برافروخته شود كه حر بر خود مسلط گشت و گفت: «من دستور پیكار با شما را ندارم. تنها دستوری كه به من داده اند بردن شما به كوفه است، حال كه از آمدن به كوفه خودداری می كنی، راهی پیش گیر كه نه به كوفه می رود و نه به مدینه، تا من به ابن زیاد نامه ای بنویسم، امید است كه خداوند مرا مشمول عافیت كند و از درگیر شدن با شما بازدارد...».

امام و حر با این پیشنهاد موافقت كردند و حضرت راه «عذیب» و «قادسیه» را ترك گفت و به سمت چپ پیچید و كاروان امام به پیمودن صحرا پرداخت. سپاهیان حر نیز به دنبال كاروان حضرت پیش می رفتند و از نزدیك به شدت مراقب آنان بودند.